جدول جو
جدول جو

معنی شاه کرمی - جستجوی لغت در جدول جو

شاه کرمی
(کَ رَ)
زردآلوی نوری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شاه کرمی
(کَ رَ)
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام. دارای 448 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه پری
تصویر شاه پری
(دخترانه)
شاه پریها، عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پرم
تصویر شاه پرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه سپرغم، نازبو، ضومران، اسپرغم، شاه اسپرم، ونجنک، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، اسفرم، شاه سپرم، شاه اسپرغم، سپرغم، ضیمران، اسپرم، سپرم
فرهنگ فارسی عمید
شاگاری، سخره کاری، بیگاری، رجوع به شاکاری شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 215 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن برنج، کنف و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
مخفف شاه اسپرم است و آن ریحانی باشد کوچک برگ و عربان ضیمران خوانند. (برهان قاطع). رجوع به شاه سپرم شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری
نظر گدای تو کی افکند به شاه پری.
میرزاعبدالغنی (از بهار عجم).
، عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) :
صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش
ببوی شاهپری گشت بر دماغ سحر.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر. دارای 648 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بندگی و فرمانبرداری و شاگردی. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد. رجوع به شاگرد و شاگردی شود
لغت نامه دهخدا
فلفل سفید است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 400 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شاه میری. در اصطلاح عامه سالی را گویند که شاه در آن سال میرد چه در سابق بعلت مردن شاه امنیت کشور مشوش میشد، میگفتند: در سال شاه مردی، یعنی سالی که شاه مرد و اغتشاش شد
لغت نامه دهخدا
(هَِ اَ مَ)
لقب ابوالفتح موسی بن ملک العادل ابوبکر بن ایوب. این لقب در تاریخ 625 ه. ق. بر روی اسطرلاب سوریا منقوش گردیده است. مؤلف جواهر السکوک نویسد: پس از مرگ ملک عادل ابوبکر هر یک از فرزندانش به ناحیه ای از متصرفی او رفتند. کامل محمد در مصر و ملک عظیم عیسی به دمشق و ملک اشرف موسی شاه ارمن به حلب رفت و شاه ارمن مزبور ممدوح قاضی کمال الدین ابن النبیه باشد. و مادح در قصیده ای گوید:
والشراب اصفر و احمر کنورات
شاه ارمن ذاملک بحال جمالوا.
رجوع به الالقاب الاسلامیه ص 353 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان. دارای 71 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
خفاش
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف صحرایی شبیه ارزن
فرهنگ گویش مازندرانی